امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

.... شب غم سر نمی آید!

 

      تو را با غیر می بینم صدایم در نمی آید

       دلم می سوزد و کاری زدستم بر نمی آید

        نشستم باده خوردم٬ خون گریستم ٬کنجی افتادم

        تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید

        چه سود از شرح این دیوانگیها بی قراریها

        تو مه بی مهری و حرف منت باور نمی آید

       توانم گفت مستم می کنی با یک نگه اما

      حبیبا درد هجرانت به گفتن در نمی آید

 




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 220
بازدید دیروز : 139
بازدید هفته : 522
بازدید ماه : 512
بازدید کل : 232306
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ